سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نادان شما در کار فزاید آنچه نشاید ، و داناتان واپس افکند آن را که کنون باید . [نهج البلاغه]
مدرسه علمیه نجمه خاتون(سلام الله علیها)
 
حکایتی از سعدی

 

به نام خدا

 

نثر روان

 

حکایتی از سعدی

 

    دو برادر خدمت سلطان کردی و دیگر به زور بازو نان خوردی. باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقّت کار کردن برهی. گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلّت خدمت رهایی یابی . که خردمندان گفته اند: نان خود خوردن و نشستن به که کمر شمشیر زرین به خدمت بستن.

 

            به دست آهن تفتــــه کردن خمیر                               به از دست بر سینه اش پیش امیــر

           عمر گرانمایه در این صرف شد                                تا چه خورم سیف و چه پوشم شتا؟

            ای شکم خیـــره! به نانی بســاز                                تا نکنـــی پشـت به خدمـت دو تــا

 

   روزی، روزگاری دو برادر بودند که یکی در پیشگاه پادشاه به خدمت در آمده بود و دیگر در آهنگری حقیری در شهرش مشغول آهن تفتن شده بود. روزی برادری که خدمتگزاری شاه را می کرد سوار بر اسب فرّاخ در حالی که لباسی از ابریشم بر تن داشت و شمشیری مزیّن به نگین یاقوت و فیروزه با غرور و مکنت و کلفت در شهر در حال گشت بود که بر درب آهنگری برادر رسید. او را عرق ریزان در کنار کوره ی داغ و در حال کوفتن تکه آهنی دید.

رو به او کرد و صدا داد ای برادر چرا جان خویش را مثل این آهن در زیر چکش می کوبی اگر به خدمت پادشاه درآیی از دنیا و کار بی نیازت می کند. برادر با گوشه ی لباس عرق را پاک کرد و گفت تو ای برادر چرا تن خویش را چون شمشیر بیارایی و در خدمت امیر به سان نعل اسبی دوتا کنی.

   که عاقلان گفته اند: نان زحمت خویش خوردن بهتر از لغم? چرب خدمت به امیر است.

 

                           ای شکم خیره ! به نانی بساز                    تا نکنی پشت به خدمت دوتا

 

 

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط طلبه جوان 89/12/15:: 1:24 عصر     |     () نظر
 
خاطره روزانه

خاطره روزانه

 

 

نوشته ی ادبی (نوشته ی شخصی)

 

نویسندگی چیست؟ جایگاه یک نویسنده کجا است؟

    آیا تاکنون نویسندگان به نیازهای فرهنگی، ادبی، سیاسی، اجتماعی و... جهان امروز فکر کرده اند؟

گاهی از داستانها و رمانهای همین نویسندگان در جهت ساخت فیلم های سینمایی بکار برده می شود.

چه اهداف و عقایدی قرار است از طریق نوشتن و به پرده در آوردن آنها به اقشار مختلف مردم آموزش داده شود؟

 

نوشته ی فلسفی  (نوشته ی شخصی)

 

    بحث فلسفه حجاب بزرگان دینی فراوانی را با توجه به شبهات و افکار غربی به سمت اثبات ضرورت و نیاز پوشش زنان برده است. آیا حجاب یک ارزش اخلاقی است یا یک نیاز فردی و اجتماعی ؟

   یکی از مباحث مهم فلسف? حجاب ایجاد انگیزه و کشش برای تشکیل و حفظ خانواده است.

 

نوشته ی مطبوعاتی (نوشته ی شخصی)

 

نمایند? ولی فقیه در سازمان حج و زیارت:

« رسانه ها، ائمه جماعات و روحانیون باید فرهنگ غلط خرید سوغاتی های گران قیمت و غیر معنوی را از فرهنگ حج حذف کنند».

   طرح این مسئله از مقام فوق حاکی از افزایش تقاضای زائران ایرانی در عربستان دارد. این سوغاتیهای گران قیمت علاوه بر یک نوع سنت گزاری در بین خانواده ها و زائران ایرانی مسائل اقتصادی فراوانی نیز در پشت سر خواهد داشت.

     محموله های بزرگ باری در فرودگاهها  نشان از ورود اجناس خارجی به کشور و خروج دلار و ارز از کشور است. آیا این مسئله به بانک مرکزی و تولیدات داخلی آسیب نمی رساند؟

 

 

نوشته ی کودکانه ( با توجه به یک برنامه ی کارتونی نوشته شده است)

 

    روزی، روزگاری بود. توی یک جنگل بزرگ شیربد جنسی زندگی می کرد. چون قدرت زیادی داشت به بقیه حیوانات زور می گفت. اون شیر بدجنس قصه ی ما گفته بود که هر روز یکی از حیوانات باید پیشش برن تا اون بعنوان نهارش بخوره. یک روز نوبت به خرگوشه رسید. اون پیش خودش فکر می کرد چیکار کنه که خوراک اون شیر زورگو نشه. یک نقشه ای به فکرش رسید. رفت پیش شیره و گفت وقتی داشتم می یومدم که شما منو بعنوان نهارتون میل کند یک شیر دیگه ای می خواست منو بخوره . شیره که خیلی به خودش مغرور بود گفت : چه شیری جرعت کرده وارد محدوده ی زندگی من بشه؟

در حالی که خیلی عصبانی بود به خرگوشه گفت منو ببر پیش همون شیری که گفتی. خرگوش باهوش ما هم شیر را برد سر یک چاه به اون گفت شیری که می گفتم توی این چاه هست. شیره سرشرو کرد داخل چاه و غرید . عکسش افتاد توی آب و صداش پیچید توی چاه و منعکس شد. شیر مغرور قصه ما فکر کرد شیردیگری در داخل چاه است و با عصبانیت پرید توی چاه تا اونو از بین ببره اما خودش غرق شد . بله کوچولوها غرور و زورگویی باعث می شود که انسان اول به خودش صدمه بزنه و ما باید مثل خرگوش برای حل مشکلاتمون همیشه دنبال یک راه حل باشیم و در مقابل مشکلات زود تصمیم نشویم.

 

 

 

 

 

 

نوشته ی علمی ( با برداشتی کوتاه از یک نوشته ی کتاب )

 

 امروزه علم پزشکی یکی از فاکتورهای مهم تشدید بیماری آسم را مسائل روحی و روانی می داند. آیا تاکنون در زمینه آثار روانی و روحی نماز توجه شده است؟ به تازگی تلاشهایی در ابعاد مختلف نماز در جهت فواید آن انجام شده است. از جمله انرژی درمانی، تأثیرات آن روی عضلات، ستون مهره ها، کمر، خون رسانی و... . اما در بعد روحی و روانی آن که قست مهم و تأثیر گذار آن است چه باید گفت؟ اگر یکی از دلایل بیماری آسم گفته شده است که به علت فرو بردن فریادها در گلو است آیا بلند ترین فریادها نماز نیست؟

 

نوشته فلسفی  ( برگرفته از کتاب فلسفی)

 

انگیز? اهل فلسفه در اعتقاد به وجود عالم مجرّدات

      گفتیم منشأ اعتقاد اهل فلسفه به وجود مجرّدات این است که موجودی هم سنخ و شبیه و هم جنس با ذات خداوند متعال بیابند که واسط? صدور اشیای دیگر از وجود خدای تعالی شده و برزخ بین آن دو باشد، و به توسط آن اتّصال وجودی ذات اشیا به ذات خدا در نظر ایشان تصحیح شود(1) ، ولی چنانکه روشن شد اصل این مبنا، یعنی اعتقاد به صدور و تولّد مخلوق از ذات خالق اشتباه و نادرست است،(2) بلکه همه چیز مخلوق و آفرید? ذات متعالی آفریدگار است نه فرزندان و موالید و اشیای صادر شده از ذات او.( برگرفته از کتاب نظری? پیدایش جهان در حکمت یمانی و حکمت متعالیه سعید نظری توکلی )

1-       فلسف? کهن، تعداد این واسطه ها و عقول مجرّد را منحصر به ده عدد می دانست، متأخرین از اصل این عقیده برنگشته اند امّا تعداد آن ها را تعیین نمی کنند،(رجوع کنید به : طباطبایی ، محمد حسین : بدایـة الحکمة ، 174 ؛ نهایة الحکمة ، 317 )

           معنای تجرّد و بساطت نیز در نظر فلسف? متأخر ، با دیدگاه پیشینیان کاملاً متفاوت و متناقض است، تبیین و                             

           پذیرش هر دو عقیده در کتاب های فلسفی، نشان? عدم تأمل و توجه شایسته به مطلب است.

2-       در گفت و گوی میان پیابر گرامی (ص) با ثنویان آمده است.(طبرسی: الاحتجاج ، 1/21 ).

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط طلبه جوان 89/12/15:: 1:22 عصر     |     () نظر
 
خاطره روزانه

به نام خدا

 

خاطره روزانه

 

    امروز پنج شنبه 22/7/89 است. امروز ، روز آخر نمایشگاه نرم افزارهای دیجیتالی و رایانه ای است . از شب قبل با همسرم هنماهنگ کردم که امروز به نمایشگاه بروم.

    بعد از صرف صبحانه بچه ها را به اتفاق همسرم مهد گذاشتم و سپس به متروی شهری جهت عزیمت به مصلی رفتم.

در سالن منتظر آمدن قطار بودم که دیدم یکی دختر خانم با چادر ملی که کوله پشتی هم روی آن انداخته بود به سمت دو دختر خانم مانتویی آمد و سلام کرد و گفت: « آدم شما خانم مهندس ها را که می بینیه ذوق می کنه ».

جالب بود، مهندس بودن بعضی وقتها چقدر ایجاد ذوق و اشتیاق می کند مخصوصاٌ که کمی هم مردانه باشد. آیا وقتی راجع به کارهای هنری و شغل های زنانه هم صحبت می شود انقدر ذوق زده می شویم؟

    قطار آمد سوار شدم. یاد صحبت روز قبل استاد ادبیاتم افتادم که فرمودند در اماکن عمومی به صحبتها دقت کنید ، فکر و تحلیل کنید. البته قبلاٌ بخاطر حضور بیش از 2 ساعت در وسایل نقیله عمومی بخاطر شاغل بودنم از این کارها زیاد انجام می دادم ، اما گاهی بخاطر سکوتی که بخاطر شرایط نامناسب محیطی در مقابل بعضی قضاوت ها ی ناعادلانه در رابطه با مسائلی مثل انقلاب و ولایت فقیه و .... مدتی از این کار دست برداشتم.

    اما سعی کردم این بار از دیدگاه اصلاحی و وضعیت سنجی و افکار سنجی بشنوم. الحمدا... صحبت خاصی نبود شاید هم بخاطر وجود انواع و اقسام لباس های رنگی و لوازم آرایشی دیگر کسی فرصت صحبت کردن نداشت.

صدای دختر خانمی از پشت سرم توجه ام را جلب کرد. در رابطه کامپیوتر و سایت و نرم افزار صحبت می کردند . داشت به دوستانش توضیح می داد که آقایی سراغش آمده و در رابطه با نرم افزار و سایت و غیره سئوالاتی کرده که و اطلاعات چندانی نداشته است. دختر خانم می گفت از آن آقا پرسیدم چرا آمدی سراغ این مسائل گفت : بخاطر اینکه آقا (مقام معظم رهبری) گفته جنگ نرم. البته با لحن جالبی اسم آقا را نبرد.

    خیلی ناراحت شدم . چرا بعضی وقتها دانستن علمی باید در جهت تخریب و تحقیر شخصیت دیگران استفاده شود.

چند ایستگاه بعد آنها پیاده شدند همان دختر خانمهای ایستگاه اولی بودند.

     ایستگاه بعد مصلی بود رسیدم. به سمت نمایشگاه رفتم . در مسیر از هر سن و قشری بودند . وارد سالن شدم از کشورهای مختلف در نمایشگاه حضور داشتند. شرکتهای خصوصی و دولتی داخلی و خارجی .در قرفه هایی نمونه هایی از محصولات خود را در معرض دید مراجعین گذاشته بودند.

     ابتدای سالن در رابطه با سایتهای ایرانی اطلاعاتی می دادند . جلوتر سر در یک راهرو مانند زده بود به سمت شلیک با      تفنگهای لیزری، توجه ام را جلب کرد وارد آن شدم. تقریباً تاریک بود نماها و تصاویری از اغتشاشات و در کنارش عکس چند تن از سرداران شهید مثل حاج همت، شهید باکری، ... قرار داشت . از آنجا وارد یک محوطه می شدی که وسط آن درختی مصنوعی طراحی کرده بودند که نمادی از انقلاب بود که پائین آن چند تبر و شاخه های شکسته افتاده بود.

اشاره ای به اغتشاشات و فعالیتهای ضد انقلابی داشت. راهروی تاریکی که با نور پردازی خاص در سمت راست آنجا قرار داشت نظرم را جلب کرد. تابلوهایی در دو طرف راهرو بود که یک سمت به معرفی CD   های خارجی بود که در قالب فیلم یا بازیهای رایانه ای چه اهداف و عقایدی را آموزش می دهند و طرف دیگر به معرفی فرقه ها و رهبران و اعتقادات آنان پرداخته بود. انتهای راهرو هم تیراندازی با تفنگهای لیزری قرار داشت. در کل راهروی جالب و راهکارجالبی برای جذب جوانان جهت کسب اطلاعات مورد نیاز بود.

    از آنجا خارج شدم رسیدم به غرفه های مربوط به ادارات و ارگانها یی مثل ارتش ، بسیج دانش آموزی، بنیاد شهید و جهاد دانشگاهی و ...که سایتها و محصولاتشان را معرفی می کردند.

   به محل فروش CD   های مربوط به کودکان و نوجوانان رفتم. بازیهای رایانه ای با شخصیتهای تاریخی و اسطوره ای ایرانی جهت جایگزین کردن بازیهای خارجی ساخته شده بودند که توجه خانواده ها و نوجوانان را به خود جلب کرده بود.

از نمایشگاه چند CD   آموزشی برای کودکان و چند CD   سخنرانی و آموزشی هم برای خودم خریدم . بعد از ادا نماز ظهر و عصر راهی مترو شدم. آنقدر ازدحام در قطار بود که دیگر فرصتی برای شنیدن و دیدن مسائل اطراف را نداشتم.

خسته و با توشه ای تقریباً پر بار وارد منزل شدم. سعی کردم چند ساعت دوری ام از منزل را برای بچه ها با هدیه کردن CD   و بازی در خانه و بعد از ظهر گردش در بیرون جبران کنم.روز مفید و همراه با کسب اطلاعات خوبی برایم بود.

 

گاهی دیدنها و شنیدنها مسئولیتهای سنگینی بر دوش انسان قرار می دهند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط طلبه جوان 89/12/15:: 1:21 عصر     |     () نظر
 
یاصاحب الزمان


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط طلبه جوان 89/12/2:: 2:27 عصر     |     () نظر